مدیریت زمان
(اگر نتوانید وقت خود را برنامه ریزی کنید، هیچ چیز دیگر را هم نمیتوانید اداره کنید. پیتردراکر)
مقدمه
زمان از جمله نعمتهای گرانبهایی است که نیازمند برنامهریزی دقیق میباشد. این امر ملاحظاتی را میطلبد و افرادی که قصد دارند وقت خود را برای انجام امور متنوع زندگی سازماندهی کنند، باید به چند نکته اساسی توجه نمایند:
- توجه به مفهوم فراطلایی زمان
- از بین بردن عوامل مخرب زمان
- جستجوی راهحلهایی برای پیشگیری از اتلاف زمان و بکارگیری تدریجی آنها در زندگی شخصی و کاری
برای هر فردی در همه عرصههای زندگی وقت ارزشی فراطلایی دارد. ارزش گذاردن بر ثانیههای زندگی ، زیربناییترین قدم در راه کنترل و مدیریت زمان به شمار میآید و این به معنای حساسیت داشتن به زمان است. برای مشخص شدن این موضوع که ارزش وقت ، توسط شما درک میشود یا نه، به این سوال پاسخ دهید که آیا برای وقت و زمان خود واقعا ارزش قائل هستید یا نه؟ و دلایل آنرا برای خود مشخص کنید.
برای پاسخ دهی به این سوال ، لازم نیست ایدهآل پروری کنید، بلکه واقعیتهای روزانه را که با آنها مواجهید، در نظر بگیرید و یادداشت کنید تا به یک خودشناسی اولیه نائل شوید.
برای اینکه به این امر واقف شوید که چقدر از زمان و سرمایه وجودی خود اطلاع دارید، می توانید بدون درنگ به این سوالات پاسخ دهید، البته سعی نکنید که محاسبه کنید:
۱. یک هفته چند ساعت است؟
۲. در یک هفته چند ساعت خواب طبیعی دارید؟
۳. در یک هفته چند ساعت رفت و آمد میکنید؟
۴. در یک هفته چند ساعت صرف غذا خوردن میکنید؟
۵. در یک هفته چند ساعت اوقات فراغت دارید؟
۶. در یک هفته چند ساعت مطالعه میکنید؟
۷. در یک هفته چند ساعت به نظافت شخصی اختصاص میدهید؟ (1)
عوامل مخرب زمان
وقت با سه نوع از عوامل مخرب روبروست که در این میان ، عادتهای غلط فرد ، مهمترین عامل مخرب زمان به شمار میآید. تجربه نشان داده است که با کنترل چند نوع از عوامل مخرب ، میتوان سایر آفتها را نیز محدود کرد. برای شناسایی عوامل تخریبی زمان ، بایستی به بررسی و مطالعه منشها و روشهای خود پرداخت و آفات موجود را شناسایی کرد (1)
چند مورد از رایج ترین عادات غلط یا به عبارتی عوامل اتلاف زمان عبارت است از:
1-گم کردن چیزهای مورد نیاز
2- تماس های تلفنی
3- تعلل ها
4- کاغذ بازیهای بی حاصل
5- مشکلات کاری
6- کمال طلبی
7- آشفتگی و عدم تمرکز (2)
* برای شناسایی آفتهای وقت ، بررسی عملکرد روزانه یکی از راههای مناسب به شمار میآید که در این راستا ، فرد میتواند با یادداشت عملکرد روزانه خود و تجزیه و تحلیل آن در طول روزها ، هفتهها و ماهها ، اشکالات موجود را دریابد. چنانکه گفته شد، شناسایی آفتهای تخریبی زمان ، یک گام اساسی در راه مبارزه به شمار میآید و نکته اینکه، شناسایی این عوامل، برخی راهحلهای مناسب را نیز روشن خواهد کرد. برای مثال شاید فردی از روی عادت بیشتر از حد معمولی بخوابد و یا با تلفن صحبت کند و یا تلویزیون تماشا نمایدو... اینها را با یک برنامه ریزی و مدیریت می توان به حد نرمال رسانید (3).
* برای مبارزه با آفتهای مربوط به خلق و خوی افراد که زمان را تلف میکنند، بهترین راه ، برقراری یک انضباط شخصی مستمر است که موجب بروز تغییرات تدریجی در این راه میگردد. از آنجا که عادتهای نامناسب به صورت تدریجی شکل میگیرند و موجب تخریب زمان میگردند، لذا تغییر این عادات نیز در طول زمان میسر خواهد بود، بر این اساس ، بایستی سرلوحه کار در شناسایی و از بین بردن عوامل مخرب زمان باشد (1).
کنار گذاردن عادتهای اتلاف وقت ¬ جانشین ساختن عادات صرفهجویی در وقت (2)
مدیریت زمان
مدیریت زمان مجموعهای از مهارتهاست که شما را در استفاده مؤثر از زمان کمک میکنند (4). در واقع مدیریت زمان یعنی انضباط شخصی. پدیده نظم در مدیریت زمان و در زندگی انسان بسیار مهم و ارزشمند است، چرا که باعث میشود انسان ازاین طریق بهتر و سریعتر به مقصدها و هدفهای خود برسد و از اعتماد به نفس بالاتر بهره مندگردد. بنابراین در مدیریت زمان، نظم در سرلوحهی تمام امور قرار دارد.کلید طلایی و مهمترین و اساسیترین عوامل«مدیریت زمان»، «هدف» و «نظم» میباشند (2)
مزایای استفاده از مدیریت زمان
مدیریت زمان کمک میکند که تعیین کنید کدام یک از کارهایی که انجام میدهید مهمترین هستند. این عمل به شما این امکان را میدهد به برخی فعالیتها اولویت زیادی دهید و برخی از فعالیتها را حذف کنید. همچنین مدیریت زمان به شما کمک میکند که از طریق حذف مزاحمتها و فعالیتهای غیرضروری، مدت زمانی که واقعاً کار میکنید را افزایش دهید. یکی از وجوه رضایت بخش مدیریت زمان کاهش استرس در زندگی است. کاهش سطح استرس موجب بهبود سلامت روحی و جسمی میشود (4)
کجفهمیها در مورد مدیریت زمان
یکى از مشکلات ما در زمینه کنترل زمان، این است که بسیارى از ما تصورى نادرست از مدیریت زمان و کاربرد آن داریم. آیا این موارد براى شما آشنا هستند؟
- مدیریت زمان، چیز خاصى نیست. من در کارم موفقم؛ پس مفهومش این است که از زمانى که در اختیار دارم، در حد مطلوب استفاده مىکنم.
ممکن است چنین باشد؛ اما چه بسا شما با رعایت اصول زمان در مدیریت، به مراتب موفقتر از این مىبودید. اگر به شما نشان داده شود که با رعایت اصول مدیریت زمان، بازدهى شما دو برابر مىشود، چه مىگویید؟
- من از یک تقویم تنظیم برنامه و فهرست، استفاده مىکنم؛ آیا کافى نیست؟
این روشى است که اغلب افراد بدان توسل مىجویند که مىتواند باتلاقى فروبلعنده باشد. تقویم به شما مىگوید که امروز در کجا هستید و چه باید بکنید؛ اما در مورد آینده، چیزى نمىتواند انجام دهد و تقریباً غیرممکن است که چیزى از گذشته را یادآور شود. بب بهترین ابزار زمان در مدیریت، یک نظام منسجم به هم پیوسته است؛ نظرى که به شما امکان دهد تا اطلاعات لازم براى کار را کسب کنید؛ طرحها و پروژهها را دنبال کنید؛ نگاه و توجهتان به سوى هدف متمرکز شود و تصمیمات کلیدى، ضبط گردد.برخى، مدیریت زمان را خیلى جدى نمىگیرند و مىپندارند که این امر، شادى را از آنها مىگیرد؛ اما اگر فشار و کشمکشهاى عصبى، فراموش کردن قرارها، از دست دادن مهلتهاى تعیین شده و کارکردن تا نیمهشب، در نظر شما شادى زندگى است، با همه آنها خوش باشید.
- مدیریت زمان، آزادى آدمى را مىگیرد.
آزادى واقعى، از طریق انضباط به دست مىآید. فرض کنید به طور ناگهانى به شما پیشنهاد مىشود که به مدت یک هفته در خانهاى دولتى، در شیراز اقامت کنید و شما فقط دو روز فرصت دارید تا حرکت کنید. آیا آنقدر آمادگى دارید که در برنامههایتان به گونهاى تجدیدنظر کنید تا بتوانید بروید؟
- مدیریت زمان، براى انجام برخى کارها خوب است؛ اما در کار من، خلاقیت وجود دارد و نمىتوانم درگیر روزمرگى و امور جارى متعارف شوم.
مدیریت زمان، اساساً به معناى روزمرگى نیست؛ بلکه تأکید اصلى آن، بر انضباط فردى است. بهرهگیرى مؤثر از زمان، به شما امکان مىدهد تا خلاقیت خود را به کار گیرید. این کار، شما را از نگرانى و امور کسالتبارى که مانع از اندیشه خلاق است، مىرهاند.- اصولى که براى اجراى مفاد مدیریت زمان، لازم است، بسیار دور و دراز است؛ من وقت ندارم به همه این اصول، عمل کنم.
درست است؛ وقت ندارید و درست است که تدوین برنامه روزانه که کارى جدید است، وقتتان را مىگیرد؛ اما وقتى با این کارها خو گرفتید، واقعاً وقتگیر نیست؛ چند دقیقه صرف وقت، موجب صرفهجویى چند ساعته مىشود (5)
· باور داشته باشید مدیریت زمان یک افسانه است!
در واقع یک روز فقط و فقط 24 ساعت است و این 24 ساعت هم خواه ناخواه میگذرد. شما به جای تلاش برای مدیریت زمان، باید «خودتان را مدیریت کنید» برای انجام به موقع کارها. این راز بسیار مهم شما را وادار میکند به شخصیت خودتان دقیقتر بشوید.
· به دنبال جاهایی بگردید که زمان را تلف میکنید.
اولین قدم این است که به دنبال سارقین زمان بگردید. ببینید کجا وقتتان به صورت نادرست هدر میرود و شما نمیتوانید از آن زمانها استفاده مناسبی در جهت بهرهوری ببرید. خیلی وبگردی الکی میکنید؟ همیشه تلفن میسوزانید؟ به خداوندگار SMS تبدیل شدید؟ برای وقتگذاری کارتونهایی مانند فوتبالیستها را هم نگاه میکنید؟ انتظار هم دارید وقت کم نیاورید؟ ...(6).
این کار نباید از طریق حافظه انجام شود. ممکن است شما اکثریت زمانهای بیکاری خود را به یاد نیاورید یا قادر نباشید زمانهایی را که صرف مکالمات طولانی میکنید دقیقاً بیاد آورید. برای ثبت نحوه گذراندن وقت میتوانید از یک دفتر یادداشت، دفتر گزارش فعالیت یا یک دفتر برنامهریزی با بخشهای تفکیک شده به ساعت برای ردیابی فعالیتها استفاده کنید. نه تنها آنچه که در طول روز انجام میدهید بلکه احساس خود (خسته، پرانرژی، عصبانی، بیحال و ...) را ثبت کنید. هر وقت که فعالیت خود را تغییر میدهید، نوع فعالیت و زمان شروع آن را ثبت کنید(4).
· برای تلاشهایتان برای مدیریت زمان هدف بگذارید.
یادآوری میکنم، توجه مدیریت زمان روی تغییر رفتارهای شماست و نه تغییر زمان [گام شماره یک]. یکی از بهترین جاها برای شروع این تغییر رفتار تلاش برای حذف جاهایی است که وقت شما الکی تلف میشود [گام شماره دو]. به طور مثال هدف میتواند نزدن SMS برای یک هفته باشد.
· برنامههای مدیریت زمانتان را اجرایی و گسترده کنید.
باید این زمانهای محدود را افزایش بدهید و در عین حال تعداد اهداف را هم زیاد کنید. برای مثال برای یک ماه نه SMS بزنید. نه برنامههای وقتگیر و بعضا وقت تلفکن تلوزیون را نگاه کنید. نه وبگردی بیهوده کنید و نه … (6).
· بعد از رعایت موارد بالا، مهمترین نکته در مدیریت زمان، این است که هدف مشخصى در کارهایتان مشخص نمایید.
ضربالمثلى مىگوید: «اگر نمىدانید کجا مىروید، مهم نیست که کدام راه را انتخاب مىکنید» و مىتوان اضافه کرد که «مهم نیست که براى رسیدن به جایى که نمىدانید کجاست، چه قدر زمان صرف مىکنید». بدون هدف، سراسر زندگى شما، بىثمر، بىفایده و بدون اثر خواهد بود و بدون تعیین زمان، حتى سادهترین هدفها دستنیافتنى مىشوند (5).
· اهداف و کارهایتان را اولویت بندی کنید.
اهداف و کارهایتان را اولویتبندی کنید. مسلما به کارهایی برمیخورید که سریعتر باید انجام شوند یا کارهایی که اگر عقب بیافتند ضرر بیشتری را به شما تحمیل میکنند. یادتان باشد اگر اشتباه اولویتبندی کنید ضرر میکنید(6).
· براى رسیدن به هدفهایتان برنامهریزى کنید.
نکات زیر، جهت برنامهریزى، مىتوانند سودمند واقع شوند:1. هدفهاى درازمدت وضع کنید و براى رسیدن به آنها، مقصدهاى کوچکى را قرار دهید تا شما را به آن هدفها مرتبط سازند.
در هدف گزینى درست، باید ابتدا هدف بلندمدت را تعیین کرد و در راستاى آن هدف بلندمدت، مقصدهایى را مشخص کرد؛ مثلاً «داشتن کسب و کارى مستقل براى خود، در پنج سال آینده»، همان هدف بلندمدت است؛ سپس هر گامى که برداشته مىشود، باید در مسیر آن هدف نهایى باشد؛ بدین معنا که باید یک رشته هدفهاى کوتاه مدت که معمولاً مقصد خوانده مىشوند، تعیین شوند. به سخن دیگر، باید یک هدف بزرگ تعیین کرد و آن هدف را خرد کرد و به هدفهاى کوچکترى تقسیم کرد؛ هدفهایى که انجام آنها آسانتر و در مدتى کوتاهتر، تحققپذیر باشند.
2. انرژى خود را ارزیابى کرده، ساعاتى را که مىتوانید در حد مطلوب کار کنید، مشخص کنید.
· یک برنامه روزمره تنظیم کنید.
با توجه به این مبنا یعنى اهداف، اولویتها و ساعات کار مطلوب، برنامه کار روزانهتان را مشخص کنید و روى کاغذ بیاورید. هیچ چیز براى تنظیم وقت، ارزشمندتر از برنامه مدون روزانه نیست. بدون وجود چنین برنامهاى، همواره در خدمت خواستههاى دیگران خواهید بود؛ اما با وجود این برنامه، همواره مىدانید در کجا هستید و در کجا باید باشید و با اهمیتى به همین شدت، مىدانید با امورى که در طول روز، جلوى رویتان طرح مىشوند، چگونه برخورد کنید؛ زیرا ضرورتهاى دیگرى از پیش برایتان تعیین شدهاند. برای مثال فکر کنید صبح که بیدار شدید کار شماره یک را بکنید ( مثلا ایمیل چک کردن ) و سپس کار شما دو را بکنید ( مثلا رفتن به بانک برای امور مالی ) و … در آخر هم یک برنامه جمعبندی داشته باشید (5).
· از ابزارهای مدیریت زمان استفاده کنید.
خوب بدیهی است که حتی یک برگ کاغذ هم میتواند ابزار مدیریت زمان باشد، اگر شما کارهایتان را مرتب و منظم روی آن بنویسید و تحلیل کنید. چه نرم افزارهای بسیار پیشرفته و چه Outlook ساده همه میتوانند شما را در رسیدن به مقصودتان کمک کنند. با استفاده از ابزارهای زیادی که وجود دارد زمان بندی روزانه خودتان را بنویسید و کلاهتان را قاضی کنید ببینید کجای کار را اشتباه کردید و کجاها را هم درست رفتید. پشت گوش نندازید خیلی زود عیب و ایرادهای کارتان را متوجه میشوید (6).
· «به دیگران محول کردن» را یاد بگیرید.
تلاش نکنید مسئولیتهایی بیش از آنچه میتوانید به صورت معقول انجام دهید را به عهده گیرید (4).
· به قرار دادن زمانهای محدودی در میانه فعالیتها خود را عادت بدهید.
خودتان را عادت بدهید بین کارهایی که میکنید یک زمان محدود هم در نظر بگیرید برای یک سری کارهای خاص. مثلاً
شما نمیتوانید کل روز را به ایمیل جواب دادن بگذرانید. ولی میتوانید بین فعالیتهایتان زمانهای کوتاه 15 دقیقهای به پاسخ دادن به Email اختصاص بدهید. همان 15 دقیقه هم باید اصولی پاسخ داد و بیجهت ایمیل چک کردن را کش نداد!
· همه چیز را مرتب و منظم کنید.
نظم و ترتیب بزرگترین عامل در جلوگیری از سرقت وقت شما توسط خودتان است.
· وقتتان را طوری تنظیم کنید که اسیر انتظار نشوید.
طوری برنامهریزی کنید یا در صف انتظار نایستید یا حداقل از قبل بتوانید پیشبینی درستی از شرایط پیش رو داشته باشید1.
· از بهترین زمان روز خود سود ببرید.
ممکن است به این مسئله پى برده باشید که در مواقعى از روز، احساس چابکى و سرحالى ذهنى و جسمى بیشترى مىکنید. این مواقع، زمان سرحالى بدن شما نیز هست؛ چون در این اوقات، بهتر مىتوانید کار کنید. برنامههاى خود را چنان طرحریزى کنید که کارهاى اولویتدار شما، بیشتر در این مواقع باشد تا بازده عمل نیز بالا رود.
· ناخوشایندترین کار هر روز را اول انجام دهید.
یک ضربالمثل قدیمى مىگوید: «روز خود را با خوردن یک قورباغه زنده شروع کنید». اگر وظایف ناخوشایند و مخالف میل خود را به آخر هر روز موکول کنیم، نتیجهاى جز نگرانى و به فکر فرورفتن به بار نخواهد آورد و حتى انجام کارهاى دیگر را نیز تحتالشعاع قرار مىدهد. از این رو، در صورت امکان، کارهایى را که کمتر مایل به انجام آنها هستید، همان اول روز انجام دهید.
· براى هر کارى، یک ضربالاجل قرار دهید.
هر کارى را بیش از اندازه طول ندهید. وقتى کارى به قدر کافى خوب انجام شد و شما را به مقصود مورد نظرتان رساند، کافى است و خود را در دام کمالطلبى اسیر نکنید.
· قانون پارتو را فراموش نکنید.
اقتصاددان ایتالیایى، «ویلفردو پارتو»، قانونى در اولویتبندى دارد که بسیار مفید است. قانون پارتو مىگوید: «تقریباً 80 درصد نتیجه مورد نظر، از 20 درصد تلاشهایى حاصل مىشود که انجام مىدهیم». براى این که کارهاى خود را به صورت مؤثر اولویتبندى کنید، باید 20 درصد مهم آن را جدا کنید. وقتى کارهاى مهم تعیین شدند، شما مىتوانید بر اقداماتى تمرکز کنید که بیشترین نتیجه مورد نظر را حاصل مىکنند. هنگام تحلیل چگونگى گذراندن اوقات خود، متوجه خواهید شد که خیلى از اوقات شما صرف کارهاى کوچک و ناچیز مىشود. به همین دلیل، توان شما صرف حوزههاى اصلى و حیاتى - که نیازمند تلاش بیشتر هستند - نمىشود (5).
· در برنامه ریزی خود مدت زمانی را صرف خود کنید. برای اینکه به حداکثر عملکرد دست یابید به زمان خواب و استراحت کافی نیاز دارید.
شما یک ماشین نیستید.
- تا 9 ساعت در شبانه روز بخوابید. این نکته ای است که کمتر توجه می شود محققان دریافته اند که توانایی انجام کارهایی که در بالا ذکر شد را ندارید اگر به اندازه کافی نخوابید. تغذیه صحیح داشته باشید و ورزش کنید البته ورزش مهیج نکنید بلکه کمی نرمش و ورزش سبک به سلامت، شادابی و هوشیاری بیشتر کمک می کند.
- برنامه ریزی کنید که در هر آخر هفته بازی کنید. خود را از بازی و تفریح برای مدت طولانی محروم نکنید چون ممکن است در مسیر اشتباهی بیفتید.
- به خاطر داشته باشید برنامه شما روی سنگ حک نشده است. در مواقعی نیاز به انعطاف پذیری دارید (7).
· سرعت خود را تنظیم کنید.
مهم است که خود را برای میزان ساعاتی که کار میکنید تنظیم کنید. از خود بپرسید که با سرعتی که کار میکنید میتوانید ادامه دهید. خود را با تعداد ساعات زیاد کار خسته نکنید.
· تعلل نکنید.
وقتی زمان مناسب صرف هدفگذاری و اولویتبندی کردید، میتوانید کارهای مورد نیاز هر روز را تعیین کنید. اگر کارها را در زمان موعد آنها انجام ندهید غیر مؤثر عمل کردهاید. یکی از دلایل تعلل، کمالگرا بودن شما باشد. توجه غیر ضروری به جزئیات باعث میشود که کارهای دیگر را به تأخیر بیاندازید.
وقتی با کار بزرگی روبرو میشوید، آن را به بخشهای کوچکتر تقسیم کنید. تقسیم کار به کارهای کوچکتر این امکان را فراهم میآورد که اجزاء کوچکتر را بدون اضطراب انجام دهید. بزودی درخواهید یافتکه با انجام کارهای تقسیم شده، کل کار بزرگ انجام شده است (4).
· تقویم برنامه ترم خود را بالای میز یا هر جای دیگر بزنید.
· زمان همچنان می گذرد! از هر لحظه در دسترس استفاده کنید. حتی لحظات در حال رفت و آمد بین خانه و محل کار، انتظار در یک اداره (7).
منابع:
|
تفاوت زنان و مردان
تجربه نشان میدهد که بین ارجحیتهای مردان و زنان تفاوت وجود دارد. مردان، در زنانشان همان اندازه سرمایهگذاری میکنند که زنان در مردانشان، اما به شیوهای متفاوت. مردان به عمل، موفقیت شغلی و آثار آن در رفاه مادی زوج، استقلال و آسایش خانواده ارجحیت میدهند. در حالیکه زنان، به نوبهی خود رابطه، موفقیت رمانتیک، وابستگی متقابل و ابراز احساسات در بین زوجین و خانواده را مهم میدانند.
برای زنان صمیمیت، یعنی گفتگو و بحث کردن، مخصوصاً بحث کردن در مورد زن و شوهر. مردان به دشواری این نیاز را درک میکنند. مطالعات نشان داده که مردان به اندازه زنان حرف میزنند، با این تفاوت که بیشتر در مورد وقایع و اوضاع اجتماعی صحبت میکنند و آن هم در جمع دیگران. اما زنان ترجیح میدهند که در خلوت انس و صمیمیت به تبادل کلام بپردازند: نیاز به ارتباط کلامی، که رنگ عاطفی داشته باشد، یک نیاز زنانه است. برای مرد عاشق بودن یعنی همراه با زن و با وی به انجام امور و کارهای مادی پرداختن. برای زن عاشق بودن یعنی بیان حالتهای روحی و شنیدن احساسات و عواطف طرف مقابل.
پس مرد و زن هر دو ارتباط برقرار میکنند اما با انتظارات متفاوت.
"همیشه باید به زور از آنها حرف کشید و هیچوقت نمیتوان
فهمید که مردان واقعاً به چه چیزی فکر میکنند." هرچه زمان بیشتر میگذرد، مرد کمتر تمایل نشان میدهد که با همسر خود حرف بزند و ارتباط کلامی برقرار کند. رفتار مرد اغلب به این صورت است که انگار همسرش را فتح کرده، همه چیز را به او گفته است و دیگر نیازی نیست که وی را در جریان افکار و احساساتش قرار دهد. وقتی زن این موضوع را به او گوشزد میکند، مرد اغلب جواب میدهد که نمیخواهد با مشغولیتهای ذهنی خود "مزاحم" او بشود. اگر زن به ایجاد ارتباط و مخصوصاً ارتباط کلامی نیاز دایمی نداشت، مشکلی نیز به وجود نمیآمد. زن برای اینکه احساس زنده، جذاب و محبوب بودن کند و برای آن که احساس کند با همسر خود در ارتباط دایمی است، نیاز دارد حرف بزند و حرفهایش مورد توجه قرار گیرد. زن از حرف زدن و در میان گذاشتن افکار و احساسات خود بسیار لذت میبرد، الزاماً نه برای حل مشکل بلکه صرفاً برای لذت بردن از سهیم کردن. زن مانند یک چینی حرف میزند، میاندیشد، عمل میکند و فکر میکند که شوهرش نیز یک چینی است. در حالی که مرد مثل یک ژاپنی حرف میزند، میاندیشد، عمل میکند و مطمئن است که زنش یک ژاپنی است. هر دو به غلط خیال میکنند که به یک زبان حرف میزنند، به یک شیوه میاندیشند و براساس انگیزههای یکسان عمل میکنند. آنها از کلمات مشابه استفاده میکنند ولی به آنها معانی متفاوت و در بسیاری اوقات بار عاطفی متفاوت میدهند.
مشاهدات نشان میدهد که تفاوتهای زن و مرد خیلی بیشتر از تفاوتهای دو فرهنگ مختلف است. برای مرد ارتباط برقرار کردن یعنی تبادل اطلاعات. برای زن، ارتباط برقرار کردن یعنی سهیم شدن و سهیم کردن، صمیمیت و لذت بردن. هدف زن از مکالمه این است که احساس حمایت کند و تا جایی پیش برود که خودش را بفهماند و دیگران را بفهمد. مرد، به دنبال صحبتهای سریع و سطحی، ترجیحاً جالب و بامزه و از همه مهمتر عملی و مفید میگردد. مرد به ندرت "حرف زدن برای حرف زدن" را دوست دارد. بنابراین مرد باید زبان چینی یاد بگیرد، زن باید زبان ژاپنی یاد بگیرد تا ارتباط آن دو بهبود یابد.
زنان و مردان باید در نظر داشته باشند که همانند هم نیستند و تفاوتهایی که آنها را از یکدیگر جدا میکنند، چقدر زیادند. مرد و زن در عین برابر بودن، متفاوت هستند. کم نشان دادن تفاوتهای زن و مرد حتی میتواند خطرناک باشد. خطرناک برای هر فردی که درک نکردن زبان جنس مخالف خود را به حساب ناتوانی شخصی خود میگذارد. خطرناک برای مردانی که وقتی با زنان صحبت میکنند، از درک واکنش زنان در مقابل گفتههایشان عاجزند، زیرا آنان را شبیه خود میپندارند و ...
تفاوتهای ژنتیک:
تحقیقات این حوزه نشان دادهاند که کروموزومy با قد بلند، پرخاشگری، خشونت و تواناییهای تجسم فضایی رابطه دارد. کروموزوم x به نوبه خود با کوچکی جثه، حجب و حیا، حساسیت و تواناییهای کلامی ارتباط پیدا میکند. اگر این گفتهها واقعاً صحت داشته باشند، میتوانیم بفهمیم که چرا در زمینههایی مانند علوم محض و کامپیوتر، مردان بیشتر از زنان فعالیت دارند و چرا اکثر جنایتهای خشونت آمیز بهوسیله مردان انجام میگیرد. این تحقیقات همچنین توضیح خواهند داد که چرا زنان به علوم انسانی علاقه دارند و بیشتر دچار افسردگی میشوند.
تفاوتهای هورمونی:
اگر شما هورمونهای زنانه داشته باشید، شانس بیشتری خواهید داشت که عمر طولانی داشته باشید، اما این احتمال نیز وجود خواهد داشت که افسرده شوید، فوبی یا ترس بدون علت داشته باشید. شما استرس را خوب تحمل میکنید، اما منش و رفتار شما تحت تاثیر عادت ماهانه قرار میگیرد، حال و حوصلهی شما بهطور ناگهانی تغییر میکند و ممکن است به اختلال پرخوری یا کمخوری مبتلا شوید، شما در زمینهی احساسات و کنترل آنها استعداد درخشانی خواهید داشت؛ منطق شما بیشتر برای شهود(بینش) و قدرت درک شما مستقیم و کلامی خواهد بود، راحت و آسودگی اطرافیان مشغلهی ذهنی شما خواهد بود و مهارتهای دستی ظریفتر و بهتری خواهید داشت؛ ...
اگر شما هورمونهای مردانه داشته باشید، احتمال بیشتری وجود خواهد داشت که قربانی سقط جنین زودرس بشوید یا در همان دوران اولیه کودکی فوت کنید، سیستم ایمنی بدن شما ضعیفتر خواهد بود، آسیبپذیری شما در مقابل حملات قلبی و زخم معده بیشتر خواهد بود؛ بیشتر احتمال خواهد داشت که به بزهکار یا جنایتکار جنایتکار تبدیل شوید، ولی منطق شما منطق ریاضی و تجسم فضایی خواهد بود؛ شما رقابتگر و سلطهگر خواهید بود، ولی مشکلات بیانی (لکنت زبان،ناتوانی در خواندن) بیشتری خواهید داشت؛ تمایل خواهید داشت که تنها باشید ....
تفاوتهای اندامی:
پسرها زودرس بهدنیا میآیند. شکل اندامها و رشد مغزی آنها به اندازه شکل اندامها و رشد مغزی دخترها کامل نشده است. این موضوع میتواند مرگ و میر بالای پسرها را تبیین کند. تفاوت آنها از نظر رشد اندامها مخصوصاً زمانی معلوم میشود که دخترها زودتر از پسرها میخزند، مینشینند، راه میروند و حرف میزنند. همانطور که اکثر مادرها تایید میکنند، پسرها دیرتر از دخترها لبخند میزنند و کارهای مربوط به توالت و نظافت را انجام میدهند. اما بهطور کلی پسرها فعالتر و پرجنب و جوشتر از دخترها هستند. این تاخیر در دوره بلوغ نیز دیده میشود، دورهای که در آن دخترها از نظر رشد جسمی و روانی، به طور متوسط دو سال از پسرها جلوترند. تقریباً دخترها در 14 سالگی و پسرها در 16 سالگی به پختگی جنسی میرسند. در این سن، پسرها توانایی دفع منی، نیل به اوج لذت جنسی و تولید مثل را خواهند داشت. دخترها توانایی تولید مثل را به دست خواهند آورد، اما توانایی نیل به اوج لذت جنسی را باید یاد بگیرند. چرا اینگونه است؟ برای اینکه رسیدن به اوج لذت جنسی و دفع منی در مرد برای تولید مثل لازم و حیاتی هستند. این حالت در مورد زن صدق نمیکند. زن بدون آنکه به اوج لذت جنسی برسد، میتواند تولید مثل کند؛ حتی ممکن است که هرگز به اوج لذت جنسی نرسد اما تولید مثل داشته باشد.
مسلماً توده استخوانی و ماهیچهای در مردان رشدیافتهتر از زنان است. علت قویتر بودن مردان نیز همین است. برعکس، در زنان بافت چربی ضخیمتر است و به همین علت پوست آنها نرمتر است. فرم بدن در مردان معمولاً مربعیشکل و در زنان معمولاً گرد است. تعداد موهای بدن مردان بیشتر از تعداد موهای بدن زنان است.
قدرت شنوایی زن، مخصوصاً بعد از زایمان قویتر از قدرت شنوایی مرد است و این واقعیت موجب میشود که مادر با شنیدن صدای گریه بچه زودتر از خواب بیدار شود. قدرت بویایی زن، مخصوصاً در دوره تخمگذاری میتواند ده برابر قدرت بویایی مرد باشد. زن نسبت به لمس حساستر است. در واقع بهنظر میرسد که تنها برتری مرد بر زن قدرت بینایی او در روز است.
مغز:
ساختمان مغز زن و مرد یکی است، اما تفاوتهای کیفی مهمی با هم دارند که میتوانند برخی تفاوتهای زن و مرد را تبیین کنند. اولین تفاوت در نیمکرههای مغز یافت میشود، در مرد نیمکره چپ بهطور کلی رشدیافتهتر از نیمکره راست است. درحالیکه در زن هر دو نیمکره به طور محسوس حجم یکسانی دارند. نیمکره چپ تحلیلگر، جایگاه منطق، استدلال، تفکر عقلانی و زبان است. تخصص نیمکره راست که بیشتر کلیگراست، در بیان احساسات، ادراک، انجام دادن فعالیتهای بینایی و درک روابط فضایی است. دسترسی میکند. از آنجا که جسم پینهای مغز زنان، در مقایسه با جسم پینهای مغز مردان 40 درصد رشدیافتهتر است، زنان بیشتر و سریعتر از مردان میتوانند به عواطف و حافظهی خود دسترس پیدا کنند. مرد از اینکه میبیند زنش برخی جزئیات روز عروسی را حتی پس از سی سال فراموش نکرده است، در بهت و تعجب فرو میرود.
سومین تفاوت به سیستم کناری یا لیمبیک مربوط میشود که در آن هیپوتالاموس مهمترین نقش را ایفا میکند. هیپوتالاموس چهار عمل را انجام میدهد: تغذیه، گریز، پرخاشگری و فعالیت جنسی. هیپوتالاموس مغز مردان میتواند خیلی بزرگتر از هیپوتالاموس زنان باشد. هیپوتالاموس مردان نمیتواند دو نوع اطلاعات را به طور همزمان درک و ترجمه کند، در حالی که هیپوتالاموس زنان با اینکه کوچکتر است، میتواند این کار را انجام دهد. بیش از پیش معلوم شده است که مغز زن کمتر بهصورت جانبی و بیشتر بهصورت کلی عمل میکند، حالیکه مغز مرد به شیوه تخصصی و سازمانیافته عمل میکند. مغز زن مثل یک رادار کار میکند و به راحتی به مجموعهی اطلاعات خود دسترسی دارد و هر یک از دو نیمکره مغز او میتواند به راحتی با دیگری ارتباط برقرار کند.
میانگین نمرات آزمونهای هوش کلامی زنان همیشه بالاتر از میانگین نمرات آزمونهای هوش کلامی مردان است. به همین ترتیب، میانگین نمرات آزمونهای هوش تجسم فضایی مردان همیشه بالاتر از میانگین نمرات زنان است. بنابراین میتوان گفت که زنان خیلی راحتتر از مردان میتوانند ارتباط کلامی برقرار کنند و آسانتر از مردان زبانهای دیگران را یاد بگیرند. در عوض مردان آسانتر از زنان میتوانند زمان و مکان را متوجه شوند (مثلاً خواندن نقشه جغرافیا، استفاده از نقشه کشورها، شهرها و جادهها).
این باور که زن و مرد مشابه هستند، کاملاً اشتباه است. زن و مرد برابرند اما متفاوت. متفاوت از نظر کیفی نه از نظر کمی.
تفاوتهای روانی و رفتاری:
زن به رابطه خود و محیط بیشترین ارجحیت را میدهد. برای مرد، هیجان بیانگر یک مشکل یا یک تعارض است، پس به دنبال این هیجان میرود تا آن را از بین ببرد و آرامش روحیاش را دوباره بهدست بیاورد.
برای زن، هیجان به صورت بهانه برای ایجاد ارتباط درمیآید. زن میخواهد هیجان خود را بیان کند، آن را با دیگران تقسیم کند و در مقابل هیجانهای دیگران را بهدست آورد.
- وقتی زن هیجان خود را برای شوهرش تعریف میکند، شوهر بهطور خودکار فکر میکند که خودش قسمتی از مشکل است، او دلیل یا یکی از دلایلی است که این هیجان را به وجود آورده است؛ بنابراین اغلب به حالت دفاعی واکنش نشان میدهد. شوهر برای آنکه به زنش کمک کند تا هیجان او از بین برود تا هیجان او از بین برود، به جستجوی راهحلی برای مشکل میگردد. این کار موجب میشود که زن فکر کند مرد میخواهد عیب او را جبران کند یا میخواهد همیشه حرف آخر را بزند، زیرا مرد هیجان خود را به شیوه عقلانی و اندیشمندانه بیان میکند. مرد احساس میکند که مورد حمله قرار گرفته و زن احساس میکند که درک نشده است.
- زنان برای ایجاد ارتباط و بیان حالتهای روحی خود، از زبان ارتباطی صمیمانه استفاده میکنند.
- مردان از زبان برای انتقال اطلاعات و دریافت آن بهره میگیرند.
- برای مرد، زبان عملکرد ابزاری دارد و برای حفظ استقلال او بهکار میرود.
- مردان از واقعیتهای عینی و خارجی حرف میزنند،
- زنان از ارتباطات عاطفی سخن میگویند. زن بیشتر از زندگی خصوصی حرف میزند،
- در حالی که مرد از زندگی خصوصی خود برای استراحت و تجدید قوا در سکوت بهره میگیرد.
- مرد در جمع بیشتر حرف میزند، " مرد سخنرانی میکند و زن تظاهر میکند که گوش میدهد" . زیرا برای زن زندگی خصوصی اهمیت دارد و نه موقعیت اجتماعی. به علاوه مردان، تنها زمانی در جمع صحبت میکنند که هر بار فقط یکنفر حرف بزند، درحالیکه زنان وقتی بیشتر از یکصدا شنیده میشود، راحتتر حرف میزنند. هنگام حرف زدن، زنان معمولاً دنبال تایید شدن هستند، درحالیکه مردان قدرتطلبی میکنند.
- زنان برای اربتاط برقرار کردن، ناراحتیها یا نگرانیهای کوچک خود را تعریف میکنند؛ مرد، بیان ناراحتیها یا نگرانیها را به حساب سرزنش یا انتقاد از خود میگذارد.
ارزشهای اصلی مردان عبارت است از: قدرت، شایستگی، کارآمدی، انجام دادن و به پایان بردن کارها. مردان بیشتر به اشیا و چیزها علاقهمندند. برای مرد مهم است که شایستگی خود را به اثبات برساند و به اهداف خود برسد. برای او کمک خواستن نشانه ضعف است. وقتی از مرد کاری خواسته میشود که شایستگی و لیاقتاوست احساس افتخار میکند، اما نمیداند که صحبت کردن از مشکلات به معنای درخواست راهحل نیست.
زنان به عشق، زیبایی و روابط ارزش زیادی میدهند. زنان به انسانها و احساسات بیشتر علاقه نشان می دهند. برایشان خیلی مهم است که به خاطر خودشان دوست داشته شوند، برای او کمک کردن به معنای محبت، مورد توجه قرار گرفتن نشانهی افتخار و صحبت کردن از مشکلاتی که دارد دریچهای است به روی طرف مقابل و نشانهای است از عشق.
در واقع باید گفت، زنان و مردان در دنیاهای کاملاً متفاوت، با انتظارات و باورهای بسیار مختلف زندگی میکنند. |
برای داشتن یک رابطه خوب با جنس مخالف همه این تفاوتها را باید شناخت و سپس پذیرفت. |
از کتاب عزیزم با من حرف بزن... تالیف: ایوان دالر، ترجمه: مهدی گنجی |